🔥21384

روانشناسی رابطه |اگه تو رابطه با همسرت این نشونه ها هست بدون از عشقت خسته شده

دلزدگی زناشویی یا Couple burnout حالت دردناکی از فرسودگی عاطفی و روانی است . دلزدگی ، زوجینی را که توقع دارند عشق و ازدواج به زندگی شان معنا ببخشد را متاثر می کند . دلزدگی هنگامی بروز می کند که زوجین متوجه می شوند که علیرغم، تمام تلاش ها، رابطه شان به زندگی معنا نداده و نخواهد داد .


روانشناسی رابطه

روانشناسی رابطه علمی است که به بررسی رفتارها و تعاملات انسان‌ها در روابط بین فردی می‌پردازد. روانشناسی رابطه به بررسی عواملی مانند عشق، احساسات، ارتباطات و مشکلات روابط میان افراد می‌پردازد و برای بهبود روابط میان افراد کمک می‌کند. در ادامه به برخی از مباحث مهم در روانشناسی رابطه پرداخته خواهد شد.یکی از مفاهیم اساسی در روانشناسی رابطه، الزامات و نیازهای انسانی است. انسان‌ها با تمامیت ژنتیکی به دنیا می‌آیند و از اتکای به دیگران به منظور تأمین نیازهای روانی، عاطفی و اجتماعی خود نیازمند هستند.در ادامه با بروز ترین مشکلات در روانشناسی رابطه می پردازیم.

از دیگر مباحث مهم در روانشناسی رابطه می‌توان به مهارت‌های ارتباطی اشاره کرد. مهارت‌های ارتباطی شامل توانایی بیان شفاف و موثر احساسات و نیازها، توانایی شنیدن فعال و تمرکز شده، توانایی حل اختلافات به صورت ضابطه‌مند و منطقی، و توانایی برقراری ارتباط و ارتباط مؤثر با دیگران می‌باشد.

نشانه های دلزدگی از زندگی مشترک

مشاوران آویژه به بررسی برخی از علائم دلزدگی مردان و زنان پرداخته اند. اگر شما نیز این نشانه ها را در زندگی خود حس می کنید و یا همسرتان این ویژگی ها را دارد پس باید به فکر درمان آن باشید. علائمی که نشان می دهد شما در یک زندگی خسته کننده هستید عبارتند از:

مانند قبل به احساسات یا علایق شریک زندگی خود علاقه ای نشان نمی دهید.

به اندازه اوایل زندگی مشترک خود به یکدگیر توجه نمی کنید.

اشتیاقی به فکر کردن در مورد آینده و اهداف زندگی مشترک خود ندارید.

وقت گذراندن با همسرتان یا فرزندانتان برای شما کسل کننده است.

دوست دارید بیشتر با دوستان و یا آشنایان خود به تفریح بپردازید و این برای شما لذت بخش تر از جمع خانواده است.

در ذهن خود همیشه این جمله را دارید که ای کاش می توانستم شریک زندگی خود را تغییر بدهم.

احساس می کنید هیچ نقطه مشترکی با همسرتان ندارید.
صحبت کردن با همسر در مورد احساسات و نیازهایتان برای شما سخت است.

اغلب نسبت به شریک زندگی خود احساس عصبانیت یا ناراحتی می کنید.

دیگر جذب همسرتان نمی شوید و او برای شما جذابیتی ندارد.

برای یکدیگر احترام قائل نمی شوید.

سکوت بین شما و همسرتان حاکم است و صحبتی با هم ندارید.

قدر یکدیگر را نمی دانید و قدردان زحمات همسرتان نیستید.

اعتماد شما نسبت به یکدیگر کمرنگ شده است.

صحبت های شما همیشه به دعوا ختم می شود.

هنگام دعوا و بحث هیچ کدام برای آشتی کردن پیش قدم نمی شوید. یا نمی دانید چگونه پشیمانی خود را ابراز کنید به همین دلیل مدت زیادی در قهر به سر می برید. آیا شما نیز برای آشتی کردن با همسر خود مشکل دارید؟ نمی دانید چگونه با همسر خود آشتی کنید؟ به شما توصیه می کنم حتما مقاله چگونه با همسر خود آشتی کنیم؟ را مطالعه بفرمایید.

میل به داشتن رابطه جنسی ندارید و یا آن را یک عادت می دانید که باید سریع به آن پاسخ داد و تمام.

از در آغوش گرفتن همسرتان و یا لمس کردن او لذت نمی برید.

جملات عاشقانه بین شما و همسرتان کمرنگ شده است.

یکی از بارزترین نشانه های دلزدگی در ازدواج، احساس بی قراری در رابطه شماست.

خیلی سریع با کوچکترین بهانه ای عصبی می شوید.

پس به طور خلاصه می توان گفت: یک رابطه خسته کننده اغلب با از دست دادن علاقه، محبت و توجه مشخص می شود. بی حوصلگی می تواند نشان دهنده این باشد که رفتارها و عادت های شما و همسرتان باید تغییر کند.

روانشناسی رابطه
روانشناسی رابطه

عواملی که در ایجاد دلزدگی حائز اهمیت هستند

– همیشه باب میل بودن: برخی از زوجین خود واقعی نیستند یعنی برای آنکه جلب رضایت همسر خود را داشته باشند، طوری رفتار می‌کنند که او دوست دارد. سعی می‌کنند همیشه کامل باشند تا در نگاه همسر خود همیشه قابل تائید باشند. فشار روانی که این افراد تحمل می‌کنند بسیار زیاد است و همین امر موجب افسردگی و خستگی فرد می‌گردد که به دنبال آن دلزدگی رخ خواهد داد.

– به دنبال اشتیاق کاذب بودن: هنگامی که چند ماه از زندگی زناشویی می‌گذرد و شور و اشتیاق اولیه از بین می‌رود، برخی افراد نمی‌خواهند قبول کنند که زندگی همچنان در جریان است و قرار نیست همه چیز مانند روزهای نخست شیرین و لذت بخش باشد. بی‌شک تفاوت‌های اخلاقی بین زوجین وجود دارد که در ماه‌های پس از ازدواج خودنمایی می‌کند. برخی افراد به جای اینکه در این ایام آگاهانه رفتار کنند و کنترل امور زندگی را حفظ کنند، به دنبال اشتیاق‌های کاذب می‌روند تا آنچه در روزهای نخست زندگی بود را دوباه تجربه کنند در حالی که این امر میسر نیست چرا که گذشته تکرار نخواهد شد.

– فرسودگی یادلزدگی شغلی: یکی ازعواملی که در به وجود آمدن دلزدگی زناشویی دخالت دارد، استرس ها و فشار شغلی است که شکل افراطی آن دلزدگی شغلی نام دارد که از کار زیاد ناشی می شود و برسلامت هر دو زوج و سطح رضایت آنها تأثیر می گذارد.و باعث می‌شود که درزندگی شخصی کامروا نباشند.

– قسمتی از زندگی زوجین نسبت به بقیه قسمت‌ها پررنگ‌تر می‎شود: اجازه بدهید این موضوع را با ذکر دو مثال توضیح دهیم. مردی را تصور کنید که فقط در هنگام برقراری رابطه جنسی با همسر خود مهربان است و در طول روز هیچ ابراز محبتی ندارد. و یا مادری را تصور کنید که پس از به دنیا آمدن فرزند خود تمام حواس و فکر و ذکرش فرزندش است و از همسر خود کاملاً غافل است. در این هنگام دلزدگی شدید اتفاق خواهد افتاد.

  • مرد تنهای شب

    خیلی اینجوری داریم. منم همینم ، بعده این همه سال و این همه مدارا. نه اهل رفیق بازی بودم و نه تنها خوری، عشقم زنم بود و خونه م. کارم که تموم میشد نمیدونین چجوری پر میکشیدم به خونه. البته هیچکس بی عیب نمیشه ولی تا تونستم مدارا کردم. ولی دیگه صبرم تموم شد. چهل روزه که نه با هم حرف زدیم نه نگاه به هم کردیم. توی یه خونه کنار همیم و به اندازه یه دنیا از هم دور. از سره کار که برگشتم مثه هر روز با شوق و ذوق. هنوز نهارمون با هم تموم نشده بود که سره یه موضوع جزئی یه دفه بشقابای غذا پرت شد وسط اتاق و بد و بیراه و داد و فریاد… منم آدمم دیگه. میگن مردا گریه نمیکنن ولی توی خودشون میریزن تا بپوکن و داغون بشن. با اینکه همیشه من پیشقدم بودم در آشتی،دیگه انصافا” نمیتونم. تا تصمیم میگیرم حرفی بزنم اون صحنه تاسف بار میاد جلوی چشام، هنگ میکنم. بشقاب خودمو بردم گذاشتم توی سینک و دیگه لبم بسته شد که نمیتونم بازش کنم. اهل اینور و انور رفتنم نیستم. صبح میرم سره کار و عصری میرم توی اتاق و میشینم با خودم و تنهایی و مطالعه و وبگردی تا فردای تکراری دیگه….تا کی میشه دووم آورد…خسته شدم دیگه.

  • بله کاملا درسته، بامحبت خارها گل می‌شود و…

    منم از خوندن مطالب فهمیدم که چقدر شبیه من زیاد هستند
    متاسفانه همسر منم با موقعیت اجتماعی خیلی خوب متاسفانه همیشه دنبال خوشگذرونی و … بود من میدونستم ولی فقط خود خوری کردم بعد بالای سی سال دیگه صبرم تموم شد و مریض شدم ولی بی‌شعور بازم دست از کاراش برنداشت تازه جریح ترم شد.
    از اونجایی که همیشه از خدای مهربون خواستم به موقع مچشو باز کنه ، شکر خدا بد جوری ضایع شد
    حالا به التماس کردن افتاده چجور
    به خاطر بچه هام زندگی میکنم و آبروشونبردم
    ولی قلبی که بارها و بارها شکسته به نظر شما میشه مثل اولش بشه (قبل از ازدواج)
    جونی من برمیگرده ؟ سلامتی وشادابی که داشتم؟
    متاسفم برای کسایی که اینقدر خودخواه هستند و بجز خوشی ولذت خودشون به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنن .
    واقعا چی عایدشون میشه .
    الان دیگه سنی ازشون گذشته و توبه کردن چه بدرد منو وبچه هام میخوره
    زنده ام نباشه

    خواهش میکنم هرکسی که تو زندگی باهمسرش مشکل داره به فکر درمان و چاره باشه
    بیخودی روی لجبازی و بچه بازی وضع و بدتر نکنه بره دنبال خیانت و… که چی
    بالاخره یک روزی باید کات کنید که احتمال خیلی زیاد عزیزانتون و از دست میدید و دیگه کسی دوستتون نداره .تنهایی خیلی سخته
    خواهش،میکنم قبل از هرکاری کمی فکر کنید و به عاقبت کارتون که به کجا می‌رسید.
    اگه با همسرتون مهربون و رفیق باشید به خدا به همه چیز می رسید. باعشق حقیقی میشه خیلی کارا کرد و به خیلی چیزا رسید.
    من که تاوان نادانی همسرم و خیلی جاها دادم و تجربه ی ۳۴ ساله دارم میگم.
    بچه هام می‌تونستند بهترین ها باشن
    بدرخشند.

  • عبدالله

    سلام به همه یکی از مهمترین عواملی که دلهای انسانها روبه هم نزدیک میکنه ایمان واعتقاد به خداست برای هردونفر اگر خدای نکرده یکی تواین بُعدشخصیتی ضعیف باشه زندگی خیلی سخت میشه گاهی بخاطرخدابشینید باهم صحبت کنیدودردودل کنیدحداقل روزی یه ساعت بشینیدباهم حرف بزنید درباره دنیا وآخرتی که براخودتون واطرافیانتون خصوصاًبچه هاتون ساختین.بخداقسم این عمر۵۰-۶۰ساله ارزش دعواکردن وغصه خوردن وبیمحبتی ونامهربان بودن رونداره بخاطربچه وخانواده نه بخاطررضایت خداباهم مهربان باشیم وبه هم محبت کنین ببینین چقدر زندگی قشنگ میشه.تمام حسو حال شمارو منو همسرم تجربه کردیم ولی باتوکل بخداومددائمه دوباره شروع کردیم وخداراهزاران مرتبه شکرالان خیلی زندگی قشنگ ودوست داشتنی شده اگر ناراحتی هم پیش بیادبایه ساعت حرف زدن وبرنامه ریزی کردن تموم میشه.باورکنین خداهواسش به ماوزندگیامون هست فقط بایدماهم هواسمون بخدا وبندگیمون باشه.نظرات همه روخوندم گفتم منم تجربه ی ۱۲سال زندگیمو بگم شایدمفیدواقع بشه.ازخدامیخام حال دل وزندگی های همه خوب وخوش باشه انشاالله

  • ناشناس

    بدون فکر ازدواج می کنن . نتیجش میشه همین دیگه ‌ من الان ۲۵ سالمه کلی ام خواستگار داشتم اما همشون از امثال همین پسرایی ان که همه ازش شکایت دارین ‌. یک عده خاله زنک میگن سخت نگیر سنت بره بالا شوهر نمیکنی!!!!! دوست دارم بزنم تو دهنشون

  • باورکنیدهمه تلاشموکردم حتی کارهای خونه روهم خودم انجام میدم ۱۰ساله ازدواج کردم یه بارم نشده بعدازبحث اون پیش قدم بشه همش من کوتاه اومدم. ولی نمیدونم بعضی ازآدما چرااینجورین بخداخسته شدم دیگه …خدابه هممون صبربده. کاش یکی بودقدرمحبت ومیدونیست. کاش…..

    • سلام
      اشتباه نکنید بعضی آدما لیاقت خوبی زیاد و ندارن
      اجازه بده او منت شما رو بکشه نه شما
      ۱۰ سال زمان کمی نیست باید متوجه می‌شد که چقدر دوستش دارید.

  • جالبه همه ویژگیهای داخل متن شامل حال زندگی ما هم میشه
    واقعا چی فکر میکردیم و چی شد
    بعضی از آرزو ها هست که آرزو و خیالبافیش قشنگ تر از رسیدن به آن است
    مثل آرزوی ازدواج

  • بابا بی خیال… شاد باش و بخند دنیا دو روزه… خودتو درست کن دنیا هم درست میشه امتحان کن ببین

  • ناشناس

    با سلام زندگی ما از اول باعشق شروع شدولی الان هیچ عشق وشوقی توش نیست زیر یه سقفیم ولی ازهم دوریم هرکی سرش توکار خودشه خسته شدم از این زندگی. شوهرم یا سرکاره یا سرش تو گوشیه یا خوابه یکی نیست بگه تو که درقبال زن وبچت احساس مسؤلیت نمیکنی چرا زن گرفتی مینشستی ور دل مادرت میخوردی ومیخوابیدی ایینه دق منم نمیشدی که از زندگی سیرم کنی

    • عزیزم حتما برو پیش یک مشاور خیلی ۷وب راهنمایی کنه شما رو

  • ناشناس

    خوشم میاد همه اومدن گفتن بخاطر بچم موندم، اول چشماتون و باز کنین اگه دونفر آدم بودین بعد یکی دیگه رو بدبخت کنین فقط میخوان بگن ما کور اجاق نبودیم مردم چی میگن اگه بچه نیاریم وام فرزنداوری و یارانه و…

  • منم به خاطر دو تا پسرام دارم ادامه میدم شوهرم بی مسئولیت و بی کار و قدر نشناس هست خسته شدم حالم ازش بهم میخوره،احساس میکنم تموم شدم تا چند سال پیش آدم شاد و پر انرژی بودم اما الان پیر شدم تازه کارش به جایی کشیده بود که موادم مصرف می‌کرد اما من جلوش وایسادم
    فقط امیدوارم زودتر پسرام بزرگ و آینده دار بشن
    چون من بالاخره توی ۵۰ یا ۶۰ سالگی هم که شده باشه ازش جدا میشم.

  • یک غلطی کردیم زن گرفتیم احمق ترین ادم اونی که تن به ازدواج میده

  • ناشناس

    با این که خودم یک محقق امور خانواده هستم ولی هرگز از زندگی و روابط زناشویی چیزی نفهمیدم چون همفیشه پای آبروی فرزندان وموفعیت اجتماعی خودم وخانواده بودم بارها تصمیم به طلاق گرفتم ولی پشیمان شدم فقط اینو می‌دونم که ما ایرانیها تا زمانی که در قید و بند تعصبات خانوادگی هستیم از هیچ چیزی لذت نمیبریم

  • فرزانه

    واقعا

  • ناشناس

    ببخشید من این مطالب رو خوندم فقط گریه کردم چون منم هم دردم باشما بزرگواران انشاالله خدا برای هممون درست کنه

  • باعرض معذرت خدمت آقایون بزرگوار نظر شخصی من برانست که مرد به محبت به زن داشته باشید وهرروز به یک بهانه کلمه من دوستت دارم ومن عاشقتم و تعریف در مورد زیبایی و کدبانویی ودستپخت خانم متوجه میشید که زن نا خواسته سیل محبت را به جانبتون سرازیر میکنه به گفته بزرگان مرد محبت میکنه وزن اونو توی خونه پخش میکنه باور کنید به امتحانش می ارزد مردا یک چیز را نمیدانند ووشاید نمیخوان بدونن که زنها حس ششم بسیار قوی دارن اگه دیدید خانمتون بی دلیل عصبانیه یا غر میزنه شما ضریب اطمینان براش بزنید خودتون متوجه میشید چگونه موضع عصبانیتش تغییر میکنه ولبخند به لبهاش میشه امیدوارم کسی از مطالب من ناراحت نشه واگر ناراحت شدید حلال کنید

  • با سلام و تشکر از مطالب خوب تون. 🙏
    اول اینکه، آدم متأسف میشه از این مشکلاتی که گریبانگیر خانواده ها شده.
    به نظرم، باید دو نفری که در نگاه اولیه، همدیگه رو دیدن و پسندیدن (حالا، یا از طریق معرف بوده یا خودشون توی دانشگاه یا اجتماع، همدیگه رو دیدن)،
    باید نسبت به همدیگه شناخت کسب بکنن.
    وقتی با اخلاق، روحیات، احساسات، انتظارات و توقعات و تمامی جوانب انسانی طرف مقابل، آشنا بشی، اونوقت، میتونی بفهمی که چقدر با هم، اشتراک و اختلاف دارید.
    زن، یه جوره و مرد، یه جورِ دیگه. با هم وجه اشتراک دارن و همچنین خیلی تفاوت در افکار، اعمال، عقاید، اخلاق و….
    باید هم مطالعه داشته باشن نسبت به جنس مخالف و هم اینکه خودشون با نظارت والدین، نسبت به هم، شناخت کسب کنن.
    وقتی، اینکارا رو انجام بدن، خیلی بهتر میتونن متوجه بشن که طرفِ مقابل به دردِ زندگی کردن باهاشون میخوره یا نه.
    فکر نمیکنم هیچ زن یا مردی، دوست داشته باشه که توی زندگی ش شکست بخوره!!! 🤔
    بابام همیشه میگه: ازدواج، کفشی نیست که به پات تنگ باشه و بتونی عوض ش کنی. ازدواج، یه عمر زندگیه تا پایان عمرت. اگه خوب باشه که چه بهتر ولی اگه بد باشه، یه عمر، باید بسوزی و بسازی یا اینکه به طلاق و اینا، میکشه ( حالا یا طلاق محضری یا همین طلاق عاطفی و بی تفاوتی. طوری که فقط، زیرِ یه سقف زندگی میکنن و هیچ عشق و احساس و رابطه ای بین شون نیست).
    و این، خیلی بَدِه. 😔😔

    خواهشا، اول، نسبت به همدیگه شناخت کسب کنین و بعد مراحل بعدی 👈 نامزدی، عقد و جشن عروسی.
    نگید این چیزا سوسول بازیه و بدون فکر عمل کنید.
    تمام مشکلات جامعه ی ما، اینه که بدون شناخت، دست به عمل میزنن.
    اول ازدواج میکنن و بعد که به مشکل خوردن، تازه به هوش میان که ما به دردِ همدیگه نمیخوریم و اصلا تیکه ی همدیگه نبودیم. میگن که اشتباه کردیم، باهاش ازدواج کردیم. خودتون، خوب میدونید که بعد ازدواج، خییییییییییییلی خسارت های جبران ناپذیرتری بهشون وارد میشه. از تمامی اون خرج هایی که کردن، از دست دادن جوانی و شور و نشاط شون واسه زندگی گرفته تا انواع مشکلات روحی و روانی، جسمی و حتی آبرویی و…..
    فاجعه بارتر از اون اینکه، پایِ بچه هم وسط باشه. 👶
    همه ی آدما، مسئول ان در برابرِ شریکِ زندگی و بچه ای که دارن. ازدواج و زندگی مشترک، شوخی نیست.
    مسئولیت قبول کردنه، متعهد بودنه و…

    انشاالله که همه ی آدما چه زن و چه مرد، همگی، خوشبخت و سالم و دلشاد باشن و هیچگونه مشکل و ناراحتی، نداشته باشن.

    با تشکر فراوان! 🙏
    زندگی هاتون سرسبز و پایدار! 🪴🪴🪴🪴🪴

  • سلام من خیلی خسته شدم طلاق عاطفی گرفتیم برام دعا کنید نه راه پس دارم نه راه پیش با دوتا بچه

    • مرد تنهای شب

      خیلی اینجوری داریم. منم همینم ، بعده این همه سال و این همه مدارا. نه اهل رفیق بازی بودم و نه تنها خوری، عشقم زنم بود و خونه م. کارم که تموم میشد نمیدونین چجوری پر میکشیدم به خونه. البته هیچکس بی عیب نمیشه ولی تا تونستم مدارا کردم. ولی دیگه صبرم تموم شد. چهل روزه که نه با هم حرف زدیم نه نگاه به هم کردیم. توی یه خونه کنار همیم و به اندازه یه دنیا از هم دور. از سره کار که برگشتم مثه هر روز با شوق و ذوق. هنوز نهارمون با هم تموم نشده بود که سره یه موضوع جزئی یه دفه بشقابای غذا پرت شد وسط اتاق و بد و بیراه و داد و فریاد… منم آدمم دیگه. میگن مردا گریه نمیکنن ولی توی خودشون میریزن تا بپوکن و داغون بشن. با اینکه همیشه من پیشقدم بودم در آشتی،دیگه انصافا” نمیتونم. تا تصمیم میگیرم حرفی بزنم اون صحنه تاسف بار میاد جلوی چشام، هنگ میکنم. بشقاب خودمو بردم گذاشتم توی سینک و دیگه لبم بسته شد که نمیتونم بازش کنم. اهل اینور و انور رفتنم نیستم. صبح میرم سره کار و عصری میرم توی اتاق و میشینم با خودم و تنهایی و مطالعه و وبگردی تا فرداری تکرای دیگه….تا کی میشه دووم آورد…خسته شدم دیگه.

  • متاسفانه منم این احساس رو تجربه کردم …ولی شوهرسابقم این حسو نداشت حس میکردم تو زندگی حیف شدم و با ادم اشتباهی زندگی میکنم.دلم میخواست زمان برگرده و اصلا باهاش ازدواج نکرده بودم یا میتونستم کلا عوضش کنم. به نظرم این احساس به توقع ادم از زندگی مشترک ربط داره . مثلا یه اهدافی برای خودم داشتم انتظار داشتم شوهرم همراهم باشه کمک کنه ولی اون عین خیالش نبود کلا تو زندگی بی هدف بود . من ازدواجم سنتی بود. تا خوب طرفو نشناسی نباید باهاش ازدواج کنی.

  • ناشناس

    منم از زندگی بی روح با همسرم خسته شدم یا باهم حرف نمی زنیم اگه هم بزنیم دعوا میشه اگه مامانم نبود حتماً تا حالا خودکشی کرده بودم.من ازش فقط محبت و توجه میخواستم که هیچ وقت ندیدم

  • ناشناس

    اره زندگی من هم همینطور بود که منجر بطلاق شد با سه تا دختر زن ول کرد رفت نمیدونم چی دیگه میخواست همه چی داشت

  • دقیقا من هم از مجبوری دارم زندگی رو ادامه میدم

  • ناشناس

    دقیقاً من وهمسرم خیلی در زندگی سرد هستیم همسرم زود عصبانی میشود تمام تقصیرات رابه گردن من می دهد همیشه اوقات می گویم کاش برای همسری انتخابش نکرده بودم ومی تونستم به عقب برگردم وبهش جواب منفی می دادم ایشون در رابطه ففط به فکر رفع نیاز خودش هست واصلا به من توجه نمی کند. زمانی که قهر می کنیم اگر کن پیش قدم برای اشتی نشوم تا ماه ها بامن قهر هست به خدا دیگه از زندگی زده شدم وقتی می بینم زوج های دیگه چقدر باهم صمیمی ومهربانند حسرت وافسوس می خورم😭😭😭😭

  • مهناز نوظهور

    ممنون از مطالب آموزنده و جذاب در مورد روابط زناشویی
    لطفا تبلیغات رو از وسط مطالب حذف کنید تا جذابیت و تمرکز روی مطالب از بین نرود

  • سلام دوستان من خیلی از این زندگی خسته شدم اگر از خدا نمی ترسیدم دوسه نفر میکشتم خودکشی میکردم چون زندگی شده برام جهنم به هر کی دست کمک دراز کردم فایده نداره حاضر نیست ادم بشه الان تصمیم گرفتم طلاق بدم ببخشید اگر جایی اسشتباه نوشتم

  • ناشناس

    من هم الان به زور دارم ادامه میدم هیچ انگيزه ای برای ادامه زندگی با شوهرم ندارم ولی به خاطر دخترم مجبورم

  • ممنون از مطالب بییار عالی و آموزنده

  • ناشناس

    دقیقا من وهمسرم همیشه از روز اول هم هیچ علاقه ای بهم نداشتیم.بخاطر بچه داریم ادامه میدیم.همیشه همینطور زندگی سرد وبی روح

    • دوست عزیزم فقط یه سوال. شماهایی که ادعا میکنین از اول همو نمی‌خواستین و فقط بخاطر بچتون موندین، این بچه از کجا اومده؟ لک لک ها اوردن یا با میل و رغبت خودتون دونفر درست شده،؟

      • ناشناس

        😅😅 اولش عاشقن و دو روز بعد فارغ.
        البته یه عده هستن که واقعا راضی به ازدواج با اون کسی که به زور پارتنرشون کردن نیستن. متاسفانه هنوزم این اتفاقات در بعضی از خانواده ها، مخصوصا برای دختر خانوم ها هست. که به زور مجبور میشن یا مجبورشون میکنن با کسی که دوستش ندارن ازدواج کنن.
        الهی بحق امام زمان، تمام مشکلات جوانا حل بشه، خانواده ها محکم و با دوام باشن. شادی توی زندگی همه باشه و از زندگی هاشون راضی راضی باشن.
        آقایون شما رو بخدا اگر کسی رو واقعا دوست دارید همون یکی رو سعی کنید راضی و خوشحال تا ابد نگه دارید، اگر روششو بلد نیستید برید آموزش ببینید، بخدا برای عاقبت بخیری خودتون و بعد خانواده تون لازمه.
        خانوما شما هم لطفا همراه و همدم همسرتون باشید. سعی کنید در همه لحظات کنارش باشید و فقط برای همسرتون باشید. اگر شما هم بلد نیستید برید آموزش ببینید.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید