روانشناسی شخصیت عبارت است از علمی که به بررسی و تحلیل شخصیت انسان میپردازد.روانشناسی شخصیت یکی از مهمترین مسائل روانشناسی است و لذا تحت بررسیهای مختلف قرار گرفته است. در روانشناسی شخصیت تئوری پنج عاملی است. این تئوری میگوید که پنج عامل اصلی، شامل همبستگی، رفاهمندی، رویایی بودن، پشتکار و پا کشیدگی هستند. برخی از روانشناسان با تمرکز بر روانشناسی شخصیت، مثل فروید، اعتقاد دارند که تمامی اعمال انسان از طریق ناخودآگاه انجام میشوند. به علاوه، مؤلفههایی مانند شهرت شخصیت، عزت نفس، خودشناسی و ارزشمندی نیز در روانشناسی شخصیت به بررسی و تحلیل میپردازند.
به عنوان والدین، شما مسئولیت دارید که فرزندتان را تشویق کنید تا هوش خود را توسعه دهد. البته در اینجا منظور هوش تحصیلی است – اما هوش تحصیلی تنها نوع هوشی نیست که حائز اهمیت است. هوش هیجانی (EQ) به عنوان توانایی یک فرد برای بیان و مدیریت احساسات به صورت مناسب و در عین حال با حفظ احترام به احساسات دیگران تعریف میشود. هوش هیجانی، مجموعهای از مهارتهایی است که کودکان میتوانند در هر سنی شروع به یادگیری آن کنند.
فواید هوش هیجانی
در طول چند دهه گذشته، مطالعات نشان دادهاند هوش هیجانی مزایای مختلفی برای کودکتان دارد و در طول زندگیاش به خوبی به او کمک میکند. هوش هیجانی پایین میتواند به چالشهای زیادی در زندگی منجر شود. در اینجا تنها چند مورد از فواید هوش هیجانی گفته شده است:
هوش هیجانی بالا با ضریب هوشی بالا مرتبط است. کودکانی که سطح هوش هیجانی بالاتری دارند در آزمونهای استاندارد بهتر عمل میکنند. آنها معمولا نمرات بالاتری نیز دارند.
روابط بهتر. مهارتهای هوش هیجانی به کودکان کمک میکند تا تعارضها را مدیریت کنند و دوستیهای عمیقتری ایجاد کنند. بزرگسالانی که سطوح بالای هوش هیجانی دارند نیز روابط بهتری در زندگی شخصی و حرفهای خود دارند.
هوش هیجانی دوران کودکی با موفقیت بالاتر در بزرگسالی مرتبط است. یک مطالعه ۱۹ ساله که در مجله آمریکایی سلامت عمومی منتشر شده است نشان داد که مهارت های اجتماعی و عاطفی کودک در مهدکودک میتواند پیشبینی کننده موفقیت مادام العمر او باشد. کودکانی که در سن ۵ سالگی به اشتراک گذاری، همکاری و پیروی از دستورالعملها را بلد بودند، احتمال بیشتری داشت که مدرک دانشگاهی بگیرند و تا سن ۲۵ سالگی یک شغل تمام وقت را شروع کنند.
بهبود سلامت روان. افرادی که سطح هوش هیجانی بالاتری دارند کمتر دچار افسردگی و سایر بیماریهای روانی میشوند.
فواید هوش هیجانی منطقی است. کودکی که میتواند خود را هنگام عصبانیت آرام کند، احتمالاً در شرایط سخت نیز به خوبی عمل میکند. کودکی که میتواند احساسات خود را به شیوهای سالم بیان کند، احتمالاً نسبت به کودکی که هنگام عصبانیت فریاد میزند یا چیزهای بدی میگوید، روابط سالمتری ایجاد میکند.خبر خوب این است که تمامی کودکان ظرفیت یادگیری مهارت های هوش هیجانی را دارند. آنها فقط به بزرگسالان نیاز دارند تا راهش را به آنها یاد بدهند.
احساسات کودکتان را برچسبگذاری کنید
بچهها باید بدانند که چگونه احساس خود را تشخیص دهند. شما میتوانید با گذاشتن اسم روی احساسات فرزندتان به او کمک کنید – حداقل آن احساسی که فکر میکنید فرزندتان دارد.
وقتی کودک شما ناراحت است که بازی را باخته یا باید اسباب بازیاش را با دیگران به اشتراک بگذارد، میتوانید بگویید: «به نظر میرسد در حال حاضر واقعاً عصبانی هستی. درسته؟” اگر غمگین به نظر میرسد، میتوانید بگویید: “آیا از اینکه امروز به دیدن مادربزرگ و پدربزرگ نمی رویم غمگین شدهای؟”
کلمات احساسی مانند “عصبانی”، “ناراحت”، “خجالتی” و “دردناک” همگی میتوانند واژگانی برای بیان احساسات بسازند. فراموش نکنید که کلمات مربوط به احساسات مثبت را نیز با او درمیان بگذارید، کلماتی مانند “شاد”، “هیجانزده”، “شگفتزده” و “امیدوار”.
با او همدلی کنید
نظرات تحقیرآمیز باعث میشود فرزندتان احساس کند که احساسش اشتباه است. رویکرد بهتر این است که احساسات او را تأیید و با او همدلی کنید – حتی اگر دلیل ناراحتی او را درک نمیکنید. اگر فرزندتان به این دلیل گریه میکند که به او گفتید تا زمانی که اتاقش را تمیز نکند نمیتواند به پارک برود، چیزی شبیه به این بگویید: «وقتی نمیتوانم کاری را که میخواهم انجام دهم، ناراحت میشوم. گاهی اوقات سخت است که نمیخواهم به کاری ادامه دهم.»
وقتی فرزندتان میبیند که شما احساس درونی او را درک میکنید، اجبار به نشان دادن احساساتش را بواسطه رفتارش کمتر حس میکند. بنابراین، به جای اینکه با فریاد زدن و گریه کردن عصبانیتش را به شما نشان دهد، حس بهتری خواهد داشت از اینکه شما متوجه ناراحتی او شدهاید و آن را درک میکنید.
روشهای مناسب برای ابراز احساسات را امتحان کنید
بچهها باید بدانند چگونه احساسات خود را به شیوهای مناسب از نظر اجتماعی بیان کنند. بنابراین، در حالی که گفتن «احساساتم آسیب دیده است» یا کشیدن تصویر یک چهره غمگین میتواند مفید باشد، ولی فریاد زدن و پرتاب کردن اشیاء صحیح نیست.
بهترین راه برای اینکه به کودکتان بیاموزید چگونه احساساتش را بیان کند این است که خودتان از این مهارتها الگوبرداری کنید و آن را بهکار ببندید.
از کلمات احساسی در مکالمات روزمره خود استفاده کنید و صحبت کردن در مورد آنها را تمرین کنید. جملاتی مانند: «وقتی بچهها در زمین بازی بداخلاقی میکنند، عصبانی میشوم»، یا «وقتی دوستانمان برای شام به اینجا میآیند احساس خوشحالی میکنم».
مطالعات نشان میدهد معمولا والدین با هوش هیجانی بالاتر، فرزندانی با هوش هیجانی بالا خواهند داشت. بنابراین، این کار را به یک عادت تبدیل کنید: صراحتا بر ایجاد مهارتهای خود تمرکز کنید تا بتوانید الگوی مؤثری برای فرزندتان باشید.
مهارتهای کنار آمدن سالم را به کودک بیاموزید
هنگامی که کودکان احساسات خود را درک کنند، باید یاد بگیرند که چگونه با آن احساسات به روشی سالم کنار بیایند. دانستن اینکه چگونه خود را آرام کنند، خود را شاد کنند یا با ترسهای خود روبرو شوند، برای بچههای کوچک، امری پیچیده است.
مهارت های خاص را آموزش دهید. به عنوان مثال، ممکن است کودک شما از یادگیری اینکه چگونه هنگام عصبانیت چند نفس عمیق بکشد تا بدن خود را آرام کند، سود ببرد. یک روش مناسب برای آموزش این موضوع به این ترتیب است که به آنها بگویید “نفس حبابی” بکشند، یعنی از طریق بینی خود نفس بکشند و از طریق دهان خود بیرون بدمند، گویی در حال دمیدن در یک میله حبابساز هستند.
همچنین ممکن است به فرزندتان کمک کنید تا تختهای برای تنظیم احساساتش بسازد. یک کتاب رنگآمیزی، یک کتاب طنز مورد علاقه، یک موسیقی آرامبخش و لوسیونهایی که بوی خوبی دارند برخی مواردی هستند که میتوانند به درگیر کردن حواس کودک و آرام کردن احساسات او کمک کنند. وسایل را در یک جعبه مخصوص قرار دهید و آن را تزئین کنند. سپس، هنگامی که ناراحت هستند، به آنها یادآوری کنید که بسته آرامشبخششان را تهیه کنند و با استفاده از ابزارهای خود مدیریت احساسات شان را تمرین کنند.
مهارت های حل مسئله را توسعه دهید
بخشی از ایجاد هوش هیجانی عبارت است از یادگیری نحوه حل مسئله. پس از آنکه احساسات برچسب خوردند و مورد توجه قرار گرفتند، زمان آن فرا رسیده است که به نحوه برطرف کردن خودِ مشکل پرداخته شود.
شاید فرزند شما از اینکه خواهرش مدام در حین بازی ویدیویی مزاحم او میشود عصبانی باشد. به او کمک کنید حداقل پنج راه را برای حل این مشکل شناسایی کند. حتما نباید این راهحلها، ایدههای خوبی باشند. در ابتدا، هدف فقط طوفان فکری ایدهها است.
هنگامی که حداقل پنج راه حل ممکن را شناسایی کردند، به آنها کمک کنید تا مزایا و معایب هر یک را ارزیابی کنند. سپس آنها را تشویق کنید تا بهترین گزینه را انتخاب کنند.
وقتی فرزندتان اشتباه میکند، با او بررسی کنید که چه کارهایی را میتوانست متفاوت انجام دهد و برای حل مشکلات باقیمانده چه کاری باید انجام داد. سعی کنید به شکل یک مربی عمل کنید، نه حلال واقعی مشکلات. در صورت لزوم آنها را راهنمایی کنید، اما به فرزندتان کمک کنید دریابد که توانایی حل مسالمت آمیز و مؤثر مشکلات را دارد.
دستیابی به هوش عاطفی را به یک هدف دائمی تبدیل کنید
مهم نیست که فرزند شما چقدر از نظر احساسی باهوش به نظر میرسد، همیشه جایی برای پیشرفت وجود دارد. و احتمالاً فراز و نشیبهایی در دوران کودکی و نوجوانی وجود دارد. هرچه بزرگتر میشوند، احتمالاً با موانعی روبرو میشوند که مهارتهایشان را به چالش میکشد. بنابراین، وارد کردن مهارتسازی را در زندگی روزمره خود هدف قرار دهید. وقتی فرزند شما در سنین پایین قرار دارد، هر روز در مورد احساسات صحبت کنید.
در مورد احساساتی صحبت کنید که ممکن است شخصیتهای کتاب یا فیلم احساس کنند. درباره راههای بهتری که ممکن است بتوان مشکلات را حل کرد یا استراتژیهایی که افراد میتوانند برای رفتار محترمانه با دیگران استفاده کنند، صحبت کنید.
هرچه فرزندتان بزرگتر میشود، درباره موقعیتهای واقعی زندگی بیشتر صحبت کنید – خواه چیزهایی باشد که در زندگی روزمره با آنها روبرو میشود یا مشکلی باشد که در اخبار میخوانید. آن را به یک گفتگوی مداوم تبدیل کنید.
از اشتباهات فرزندتان به عنوان فرصتی برای رشد بهتر استفاده کنید. هنگامی که از روی عصبانیت کاری انجام میدهند یا احساسات شخصی را جریحهدار میکنند، زمان بگذارید و درباره این موضوع صحبت کنید که در آینده چطور میتوانند بهتر عمل کنند. با حمایت و راهنمایی مداوم شما، فرزندتان میتواند هوش هیجانی و قدرت ذهنی مورد نیاز را برای موفقیت در زندگی آیندهاش توسعه دهد.