فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش توای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مِزاجِ دَهْرْ تَبَهْ شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
تفسیر عرفانی:
دویار و دو من شراب و آسایش و در گوشه یی از چمن نشستن در کنار هم است. مقصود او از این شعر این است که، چرخ گردون پیوسته گردنده است و هیچ چیز، اثری در آن نخواهد داشت؛ چرا که با وجود طوفان حوادث، بی هیچ محابا به گردش خود ادامه میدهد. سالکان درگاه دوست نیز که در این چرخ گردنده گرفتارند، درد فراق معشوق را از کف نمیدهند، چرا که بدین واسطه میتوانند به منزلگاه او راه یابند و از این دنیای فانی رهایی جویند.
تعبیر غزل:
راه پرشیب و فراز عشق را برگزیده ای. آرام و صبور باش. با فراهم کردن شرایط و درک روحیات مقابلت این مسیر را به راحتی میتوانی طی کنی. تو برای از دست دادن چیزی نداری. پس با جان و دل را به رویاهات بسپار!