🔥71

این رفتارها و نشونه ها میگه شریک عاطفیت یک خودشیفته تمام عیار هست

تعریف خودشیفتگی پیچیده است، زیرا شامل مجموعه ای از فرآیندهای روانی است.


روانشناسی رابطه

من می‌توانم تعریف فلسفی یا روان‌شناختی آن را به شما بدهم، اما اصطلاحات استفاده شده پیچیده هستند.

اما ما در تلاش برای درک خودشیفتگی برای نوشتن پایان نامه ای در مورد این موضوع نیستیم.

نه، هدف واقعی ما افشای افراد سمی در محیط خود است.

این می تواند یک دوست، یک شریک عاشقانه، یک همکار یا یکی از اعضای خانواده باشد.

هنگامی که این مفهوم را درک کنیم، می توانیم علائم هشدار دهنده را بشناسیم و از ایجاد هر نوع رابطه با یک خودشیفته اجتناب کنیم.

علاوه بر این، تعریف دقیق خودشیفتگی به ما کمک می کند رفتار افراد نزدیکمان را درک کنیم و بهترین راه را برای فاصله گرفتن از آنها پیدا کنیم.

اصل و نسب
در اساطیر یونانی، نرگس شکارچی زیبایی بود: همه مردم و پوره ها به او علاقه شدیدی داشتند.

اما او حاضر نشد عشق خود را به کسی بدهد، بنابراین آرتمیس تصمیم گرفت او را با بردن او به چشمه ای صاف مجازات کند.

وقتی تصویرش را دید عاشق خودش شد و در نهایت خودکشی کرد.

در نسخه دیگری از داستان، در اساطیر یونانی، نرگس به قدری دوست داشت که به انعکاس خود نگاه کند که در نهایت در تلاش برای بوسیدن تصویر او غرق شد.

تعریف خودشیفتگی
طبق فرهنگ لغت لاروس، خودشیفتگی عشق بیش از حد به خودانگاره است.

از نظر روان‌شناختی، این تعریف ارزش‌گذاری بیش از حد خود را با کاهش ارزش دیگران مرتبط می‌کند.

اشتباه نکنید: همه دارای ویژگی های شخصیتی خودشیفته هستند.

به عنوان مثال، برای فروید، خودشیفتگی اولیه در کودک منعکس می شود.

خودشیفتگی اولیه یک واکنش ذاتی است که شامل دوست داشتن خود قبل از اینکه بتواند دیگران را دوست داشته باشد.

سپس فروید خودشیفتگی ثانویه را «عشق به خودانگاره از طریق درونی کردن مجموعه ای از بازنمایی ها» تعریف می کند.

پس از آن خودشیفتگی ثانویه در طول سال ها ایجاد می شود.

این تا حدودی سالم است، زیرا مهم است که خود را دوست داشته باشید.

این همان چیزی است که ما آن را خودشیفتگی معمولی می نامیم: شما برای منافع عمومی عمل می کنید و به موفقیت خود افتخار می کنید.

زمانی است که ویژگی های خودشیفتگی بر شخصیت مسلط می شود که سمی و حتی خطرناک می شوند.

این همان چیزی است که ما آن را خودشیفتگی بیمارگونه می نامیم: شخصیت شما از افراط و تفریط تشکیل شده است.

از یک طرف، شما ترس شدیدی از شکست دارید که با احساس حقارت مشخص می شود.

از طرفی ما دچار توهمات عظمت و احساس برتری هستیم که دلیلی برای وجود ندارد.

برای یک خودشیفته بیمارگونه، دیگران فقط برای خدمت به او وجود دارند: مردم پسوند هستند!

مهم است که خودشیفتگی را با اختلال شخصیت خودشیفته اشتباه نگیرید.

اختلال شخصیت با رفتارها و الگوهای تکرار شونده تعریف می شود.

به عنوان مثال، افکار منفی یا مخرب که روزانه تکرار می شوند، واکنش های اغراق آمیز به موقعیت های استاندارد یا روابط ناسالم.

این رفتارها شما را از داشتن یک زندگی سالم یا عملکرد “عادی” باز می دارد.

اختلال شخصیت خودشیفته با اغراق در عزت نفس همراه با نوعی سوء استفاده از قدرت مشخص می شود.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معمولاً از اختلال روانی دیگری مانند پارانویا، اختلال شخصیت مرزی یا اختلال هیستریونیک نیز رنج می برند.

این تعریف از مگالومانیا تشدید شده مربوط به 6 درصد از جمعیت عمومی، عمدتاً مردان است.

فقط یک پزشک می تواند اختلال شخصیت خودشیفته را تشخیص دهد.

بنابراین مهم است که بین این مفهوم و خودشیفتگی تمایز قائل شویم.

وقتی در مورد یک مرد خودشیفته صحبت می کنیم، معمولاً در مورد فردی خودخواه و خودمحور صحبت می کنیم.

ما در مورد فردی با تشخیص پزشکی صحبت نمی کنیم!

به نظر من یادآوری این موضوع ضروری است، زیرا ما حق نداریم وانمود کنیم که روانشناس هستیم.

وقتی زنی می گوید که یک سابق خودشیفته دارد، به مسمومیت، سوء استفاده ذهنی و تصور اغراق آمیز او از خود اشاره می کند.

ویژگی های مرتبط با تعریف خودشیفتگی
حالا که موافقیم، بیایید رفتار یک مرد خودشیفته را تحلیل کنیم.

این فرد کیست که می تواند شریک سمی، ناسالم، بدسرپرست و خطرناک باشد؟

چگونه می توان فردی را تشخیص داد که خود را بسیار بیشتر از اینکه بتواند فرد دیگری را دوست داشته باشد، دوست دارد؟

با توجه به تعریف خودشیفتگی، می‌توان نه ویژگی شخصیتی را که شخصیت خودشیفته را در بر می‌گیرد، شناسایی کرد:

1. دستاورد
یک مرد خودشیفته دوست دارد که مورد تحسین قرار بگیرد و شناخته شود!

او باید بداند و ببیند که اطرافیانش از هر کاری که انجام می دهد و می گوید تحت تاثیر قرار می گیرند.

برای رسیدن به این هدف، از موفقیت ها و دروغ هایش زیاد می گوید.

در واقع او مشکلی ندارد که در موفقیت هایش بزرگنمایی کند و دیگران را زیر پا بگذارد تا خود را برتر نشان دهد.

به طور خلاصه، او قادر است مگس را به فیل تبدیل کند، اگر این به معنای به رسمیت شناختن و احترام دیگران باشد.

2. فانتزی قدرت
حتماً قبلاً به خود گفته‌اید: «به محض اینکه قدرت کمی داشته باشد، غیرقابل تحمل می‌شود».

خوب، این کاملاً خودشیفته ای را که آرزوهای غیر واقعی برای آینده خود دارد، مشخص می کند.

در واقع، او در تخیل خود توانایی دستیابی به موفقیت، کنترل و قدرت نامحدود را دارد.

بعلاوه، او در حال حاضر به فانتزی خود ادامه می دهد، زیرا تصور می کند همه با احترام مطلق به او نگاه می کنند.

آرزوی نهایی او این است که مردم مانند بردگان در برابر او تعظیم کنند.

3. قوانین در مورد او اعمال نمی شود
از یک طرف، خودشیفته معتقد است که به اندازه کافی خاص است که مجبور نیست از قوانین و قوانین موجود پیروی کند.

از سوی دیگر، از صحبت کردن یا قرار گرفتن در کنار افرادی که آنها را پست تر از خود می داند خودداری می کند.

برای او نهادها و دولت توسط افراد نالایق اداره می شود، بنابراین او نمی بیند که چرا باید از آنچه آنها می گویند اطاعت کند.

او می تواند رئیس جمهور بهتری باشد، می تواند مدیر عامل بهتری باشد و ایده های او همیشه بهترین هستند.

حس برتری او به او یک عقده مگالومانیا شدید می دهد.

4. جستجوی تحسین
در زندگی شخصی، صمیمی و حرفه ای، چیزی که او را به جلو می برد تحسین است.

در واقع همه دوستانش، همه همکارانش و به خصوص دوست دخترش باید او را فردی کامل بدانند که در هر چیزی که لمس می کند موفق است.

به عنوان مثال، همکارانش باید او را فردی ببینند که می داند چگونه هر مشکلی را حل کند و بهترین نتیجه را بگیرد.

دوستانش باید به او حسادت کنند زیرا زندگی او عالی است و می خواهند مانند او باشند.

دوست دخترش باید او را طوری پرستش کند که گویی خدای روی زمین است، زیرا می داند که نمی تواند بهتر از او انجام دهد.

اگر زندگی او منعکس کننده این نباشد، دروغ می گوید و دستکاری می کند تا مردم این توهم را باور کنند.

5. حس قانون
او آنقدر نابغه است که مستحق برخورد ویژه است.

در محل کار او لازم نیست وقت شناس باشد، زیرا زمانی که او است با نبوغ می درخشد.

او در زندگی عاشقانه خود نیازی به تلاش ندارد، زیرا نیمه بهترش باید از او مراقبت کند.

بالاخره این نقش اوست!

در ذهنش متقاعد شده است که حق دارد و سزاوار هر لطفی است.

و اگر کسی آن را انکار کند، عصبانی می شود.

6. از مردم استثمار کنید
عشق، دوستی و صمیمیت مفاهیمی هستند که برای خودشیفته ناشناخته هستند.

برای او مردم فقط ابزاری برای رسیدن به اهداف شخصی او هستند.

به عنوان مثال، وقتی با یک زن قرار می گذارد، این کار را انجام می دهد زیرا او شبکه اجتماعی خوبی دارد که می تواند به شریک زندگی او کمک کند تا به اوج حرفه ای برسد.

اگر با کسی دوست می شود، این کار را با این هدف انجام می دهد که از او برای بالا رفتن از نردبان اجتماعی استفاده کند.

در تمام روابط بین فردی او هدف ناسالمی وجود دارد که او آن را پشت یک لبخند دروغین پنهان می کند.

7. عدم همدلی
یک شریک خودشیفته نمی تواند درک کند که شما چه احساسی دارید یا درد خود را به اشتراک می گذارید.

او بیش از حد غرق در ایده های موفقیت و استثمار است که نگران روابط بین فردی نیست.

چنین مردی حتی ممکن است عصبانی شود یا به شما بگوید که شما بیش از حد حساس هستید زیرا به گونه ای واکنش نشان می دهید که او دوست ندارد.

در واقع، او زمان زیادی را صرف فرار از احساسات خود می کند که نمی تواند این ایده را بپذیرد که دیگران در مورد احساسات خود صحبت کنند.

این اتلاف وقت و انرژی است و می تواند او را آسیب پذیر نشان دهد.

8. حسادت
در اینجا یک وضعیت متناقض وجود دارد: او فکر می کند که همه به او حسادت می کنند.

با این حال، او به دیگران حسادت می‌ورزد و رویای داشتن زندگی مشابه آنها را در سر دارد.

این کاملا نشان دهنده دوگانگی بین احساس برتری و حقارت است که در شخصیت خودشیفته مبارزه می شود.

او معتقد است که باهوش‌تر، زیباتر و موفق‌تر از دیگران است، بنابراین تصور می‌کند که دومی‌ها به او حسادت می‌کنند.

اما همه چیز در ذهن اوست، زیرا واقعیت این است که او نمی تواند موفقیت دیگران را تحمل کند.

9. تکبر بی پایان
یک مرد خودشیفته همیشه مغرور است و دیگران را تحقیر می کند.

او احساس تسلط را نشان می دهد زیرا به اشتباه معتقد است همه اطرافیانش پست تر هستند.

این مرد نمی تواند حقیقت را ببیند و در تخیلات خود زندگی می کند که آشکارا سرشار از عظمت و خودپسندی است.

حتی اگر سعی کنید با او استدلال کنید، کار نمی کند!

در واقع توهم او در ذهنش لنگر انداخته و فقط او می تواند آن را درک کند.

اما خودتان را گول نزنید: هرگز چنین نخواهد شد!

نتیجه
اگر شریک زندگی شما ویژگی های خودشیفتگی را نشان می دهد، مراقب باشید.

زمانی را به تجزیه و تحلیل رابطه و رفتار آن اختصاص دهید تا به سوالات زیر پاسخ دهید:

ارزششو داره؟
آیا شریک زندگی شما می تواند برای شما خطرناک باشد؟
آیا واقعا از او راضی هستید؟
آیا او قادر است شما را دوست داشته باشد؟
آیا باید او را ترک کنی؟
چگونه می توانید از او جدا شوید؟

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید